محمد مهدی نجفی

معمار، مرمتگر، نویسنده و پژوهشگر تاریخ و معماری

نشسته بودم کنار سوراخ سایه‌ها. نه چمباتمه زده و نه چهارزانو، نشسته بر صندلی راحتی، با کله‌ای فرو افتاده تکیه داده به دست. صندلی تاب می‌خورد، کله می‌رفت و می‌آمد. در هر رفت و آمد کله، سوراخ سایه‌‌ها بر زمین می‌تپید با لب‌هایی که گاهی غنچه و گاهی به نعره از هم دریده بود. کله در هر دو انتهای مسیر رفت و برگشت، آنجا که می‌ایستاد و بعد از لحظه‌ای مکث، در خلاف جهت به راه می‌‌افتاد؛ کش می‌‌آمد و بزرگتر می‌شد. آنگاه خود را در تاریکی لغزانی شناور یافتم، گویی شب شده باشد. حتا نقطه‌های نورانی ستارگان را بر دیوار و سقف می‌دیدم. انگار اتاق در یک دشت پهناور فرود آمده بود. کله با تکان مداوم صندلی همچنان بزرگتر می‌شد. نقطه‌‌های نورانی در یک افزایش‌یافتگی تدریجی به لکه‌‌ی نوری در اعماق بدل شدند که هر لحظه با آهنگ انبساط محیط وسیع‌‌تر می‌شد. آنگاه حرکت کله و بدن به کندترین شکل خود رسید. نزدیک شده بودم به نقطه‌ای که پاندول‌ها از حرکت می‌ایستند. همه چیز به حالت سکون نزدیک شد. انگار تازه داشتم چشمانم را می‌گشودم. دریافتم در طول دهلیزی تنگ و تاریک، با چشمانی بسته از اعماق زمین بالا آمده‌ام، و تکان‌ها، آن تکان‌های سرگیجه‌آور، جنب و جوش پله‌نوردی بوده است نه تاب خوردن بر صندلی راحتی. ناگزیر نور فراگیر شد و خود را نشسته در اتاقم کنار سوراخ سایه‌ها یافتم. به کاتب گفتم بنویسد:

کلینیک ترک اعتیاد، آغازِ اعتیاد است.
در این جمله یک زمان مستتر شده است که شما نمیتوانید آن را ببینید. شما تنها دو وضعیت داده‌شده را موجود می‌بینید. اما چیزی که فراتر است از این کلیشه‌‌ی قدیمی (بازی زبانی)، آن است که زمانی که اعتیاد ترک شده است هرگز همانند زمان پیش از اعتیاد نخواهد بود. کسی که می‌تواند بیرون باشد چگونه خواهد توانست درون را برگزیند؟ در اینجا باز همان کلیشه‌ی قدیمی (بازی زبانی) به سراغ ما می‌آید و ما چهره‌‌ی دو رنج را می‌بینیم. یک رنج بیرون افتادن، و دوم رنج درون رفتن. (این درون هرگز درونِ قبل از بیرون افتادن نیست.) بنابراین تصور نکنید کار تمام شده است. مبارزه همچنان ادامه دارد، همانگونه که رنج ادامه دارد. اگر بخواهیم شکنجه‌‌گر را بیابیم کار دشوار می‌‌شود. باید رنج را به تمام لحظه‌هایش تفکیک کنیم. همواره رنجِ قبلی شکنجه‌گرِ رنج بعدی خواهد بود. اما توجه داشته باشید که زمان اغلب گمراه‌کننده است. اگر بخواهی فریفته نشوی اغوا می‌شوی. پس تلاشی بیهوده است که لحظه‌های رنج را از هم بشکافیم. رنج همیشه وجود داشته است، همانگونه که نور همیشه تابیده است.
  • محمد مهدی نجفی
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.