محمد مهدی نجفی

معمار، مرمتگر، نویسنده و پژوهشگر تاریخ و معماری

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یادداشتهای تک نفره» ثبت شده است

حقیقت دلقکی است که به حقارت خویش آگاه است. شاید برای خنداندن تو کمی عجول به نظر برسد، اما در واقع مشتاق تحقیری است که تو را به خنده می‌اندازد. در آنسوی این نقاب مضحک، حقیقت چهره‌ی اندوهناکش را پنهان کرده است. نه اندوه آرزوهایی دست‌نایافتنی و نه اندوه چیزهای از دست رفته. اندوهِ ناتوانی مفرط، زانوهای سست و بازوهای شکننده، جمجمه‌ای بزرگ و پیشانی مواج.
حقیقت به اقتضای دلقک بودنش یک لمپن نیز هست. لمپنی که اشاره‌های مطایبه‌آمیزش تنها به قصد طنازی نیست. بلکه چاقوی تهدید را روی رگ گردن تو گذاشته است. حقیقت چنین موجودی است.
اکنون به عقیده‌ی شما با این موجود چگونه باید برخورد کرد؟
اگر بپذیریش تا بر او قدرت‌نمایی کنی، مطیعی می‌شوی که از مطاعش می‌گریزد. اما این گریز و هراس نافی فرمانبرداری همه‌جانبه‌‌اش نمی‌شود. او فرمانبرداری است که در عین فرمانبرداری از فرمانده‌اش می‌هراسد.
اگر نپذیریش...
نسبتی که انسان‌ها با حیوانات می‌سازند نسبتی بسیار ...
«ما نیز لمپن خواهیم شد»
... پیچیده‌ای است، حیوان هرگز دارای شعور انسانی نبوده است. اما چهره‌ی حیوانی هر یک از بخش‌های شعور انسانی را احاطه کرده‌اند. تا جایی که در نهایت خدا از مجموع حیوان‌ها به صورت یک حیوان واحد بلندمرتبه بیرون آمده است که در آستانه‌ی حاضر به مذبح خویش رهسپار است.
... لمپن چاقوی تهدیدش را از روی گردن شما بر نمی‌دارد. شما بین انتخاب دو عمل گرفتار شده‌اید که برای‌تان نتیجه‌ی یکسانی دارد. اما به هیچ وجه یکسان نیست. این مسائل قطعن از نظر شما متفاوتند. اما تفاوت به قدری نیست که بتوانید خود را برای انتخاب یکی از این دو راه مجاب کنید.
باید با چنین موجودی چگونه رفتار کرد؟
اگر او را به حال خود بگذاریم، او ما را به حال خود نمی‌گذارد. در حالی‌که اگر با او دست به یقه شویم نیز فرقی به حال ما ندارد. برای تصمیم‌گیری باید هر یک از این احتمالات ممکن را بسنجیم.  برای سنجش هر یک از امکانات این پرسش، مکان بسط می‌یابد و زمان را می‌آفریند. زندگی جاری می‌شود و نفیر مرگ را بر گلدسته‌هایش می‌خواند. ما اکنون در یکی از این مکان‌ها گرفتاریم. پس چگونه می‌توانیم قضاوت کنیم وقتی چیزی منوط به قضاوت ما نیست. حقیقت در چنین فضایی خلق شده است.

طبیعتِ خوفناک، سرگردانم می‌کند. طبیعت را جز این نمی‌توانم تصور کنم. دنیای سایه‌ها دست‌آموز چهره‌ی طبیعت‌است. نقش‌هایی فریبنده که نیروی گریزان خوف را به چشمان ما سرازیر می‌کند.

پی‌نوشت اول: کته‌گوریزاسیون را فراموش کنید! دنیا را از فراز دسته‌بندی‌ها تجربه کنید. به عبارتی دیگر، با چشمانی بنگرید که بر کف دست‌های شما روییده است!

پی‌نوشت دوم: بر فراز جزیره‌ی موهوم ایستاده‌ام، با قامتی رها شده در باد که هرگاه به سویی می‌پیچد. سایه‌ی سیاه موجی در دوردست‌ها کشتی بزرگی را به سویم روانه می‌کند. بادبان‌های ورم‌کرده‌اش او را به نزدیکی ساحل می‌رساند. اما پیش از آنکه لنگر بگیرد در سایه‌ی آبیِ موجی بلند فرو می‌غلتد.