محمد مهدی نجفی

معمار، مرمتگر، نویسنده و پژوهشگر تاریخ و معماری

از سفر بازمانده‌ام! جاده‌های پیش رویم قد برافراشته و ایستاده‌اند. دیواری حایل، خمیده سایه‌اش را بر سرم افشانده است. پشتم برهوتی است بی‌پایان که بی‌نهایت را همچون شیشه‌ای ضخیم و نفوذناپذیر گسترانیده است. رطوبتی آواره از بی‌نهایتِ پشتم سینه‌خیز احاطه‌ام می‌کند. با دستان خنکش چشمانم را می‌پوشاند. زبان مرطوبش، گلوله‌ای آتشین است که پشت گردنم را می‌لیسد.
دریای منجمدِ خون، ذوب می‌شود. رودهای خروشانِ خون، پیچ و تاب رگ‌های باریک را پشت سر می‌گذارند. می‌تازند تا نوک انگشتانم. زیر ناخن‌هایم گل‌های سرخ شکوفه می‌کنند. جانی تازه می‌گیرم. پنجه‌هایم را به دیوار می‌سایم. از مه غلیظ و هوای مرطوب بالا می‌روم. جز شفق و تاریکی چیزی ورای نگاهم نیست. بازمانده‌ام. از خودم می‌پرسم: چگونه سفری تازه را بیاغازم؟

  • محمد مهدی نجفی
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.