دهان گشودهام تا دندانهای من باشی. میان کلامم بایستی و رو در رویم خنجر از زبانت بیرون بکشی. به من بگویی برخیز، حتا اشاره کنی، یا زیر بازویم را بگیری. کشانکشان ببری به سمتی که جماعتی با دهانهایی گشوده ایستادهاند. حلقشان را نشانم بدهی. از این فاصله چگونه ببینم؟ پنجه در پنجهی گرگ میاندازی، منقار در منقار عقاب. با پنجهی گرگ و منقار عقاب چشمانم را از حدقه بیرون میآوری و در دهانت میگذاری. میبلعی یا نه، صدایی نمیشنوم.