محمد مهدی نجفی

معمار، مرمتگر، نویسنده و پژوهشگر تاریخ و معماری

همیشه مجبور بوده‌ای از پله‌های بسیاری بالا بروی. اگر لحظه‌ای می‌ایستاده‌‌ای، حتا به اندازه‌ای که نفس تازه کنی، در اعماق فرو می‌رفته‌ای. سایه‌ی سکون همیشه همراه تو بوده است. حتا آن روز که با تکاپوی سلول‌هایت از مکانی به مکانی دیگر یا از زمانی به زمانی دیگر می‌گریختی. خود را میان دشت‌های سترون می‌دیدی، از میان مهِ جنگل‌های انبوه و موج‌های سهمگین دریاها. همه چیز در شعاع نگاهت به وقوع می‌پیوست. و تو تنها در آستانه‌ی دری نیمه باز گامْ پیش نهادن ِ خود را انتظار می‌کشیدی. سایه‌ی سکون، آنجا همراه تو بود.
می‌دانم! بارها خواسته‌ای عذرش را بخواهی. اما هر بار در سکونِ حیرت انگیزی محو شده است. در واقع با نداهای درونت همنوا شده است. صدایش را با گوش‌های خودت شنیده‌ای و در لحظاتی حتا خود را سایه‌ی او پنداشته‌ای. وگرنه رفتن چگونه ممکن بود؟!
کسی در دهانت زبان باز می‌کند و کاتب را صدا می‌‌زند. به او می‌گوید بنویس: کردارها، کلاف‌های در هم پیچیده‌ی طبیعت‌اند. طوفان‌هایی استوایی که از فراز ماده می‌گذرند. تکاملی در کار نیست، همه چیز در حال ویرانیِ بیشتر است.
صدا خاموش می‌شود. سکوت هرگز شنیده نشده است. تنها قطره‌ای از میان موج‌های دریا، به سوی جنگل‌های حاره‌ای گریخته است. اما پیش از آنکه آرام بگیرد، در هوای خشک و سوزان دشت تبخیر می‌شود. هیچ چیزی استوارتر از آن نیست که دود نشود و به آسمان نرود.

  • محمد مهدی نجفی
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.