چیست سرنوشت فعل؛ آنگاه که فاعلْ فعل را مرتکب میشود؟ او تنها نیست. مفعول در فعل شریک جرم اوست. اما هرگز شراکت آنها را در جرم برابر ندانستهاند. اگر فاعل قاتل باشد، مفعول آلت قتالهای است در بدن مقتول. دشنهای که هیچگاه از خون پاک نخواهد شد. مگر آنکه به آب حیات شسته شود.
وقتی لیوان را برمیدارم، تا چای را در آن بریزم. برداشتنِ لیوان کجا میرود؟ ریختنِ چای کجا؟ برداشتنِ لیوان در موقعیتِ لیوانِ برداشته شده ذخیره میگردد. فعل در مفعول تلنبار میشود. اما این لبریز شدن در پی تهیشدنی است که فاعل را در مینوردد. فاعلْ فعل را از دست میدهد و مفعولْ فعل را بدست میآورد. فعلْ فاعل را پشتسر میگذارد و در مفعول سکنا میگزیند. سکنایی ابدی. از این روست که گناه فاعل بخشودنی و گناه مفعول نابخشودنی است. به این دلیل است که نفرین ابدی را سزاوار مفعول دانستهاند، در حالیکه برای بخشایشِ فاعل همیشه ترفندهایی ابداع شده است.
حقارت ابدی مفعول، محصول زبانی است که فاعلیت را در فعل برتری میبخشد. مردسالاری زبان این نیست که مرد را در نقش فاعل و زن را در نقش مفعول مینشاند، مردسالاری زبان آنجا نمود مییابد که فاعل را نسبت به مفعول ارج مینهد. سرنوشت فعل را به فاعل؛ و سرنوشت مفعول را به فعل گره میزند.