محمد مهدی نجفی

معمار، مرمتگر، نویسنده و پژوهشگر تاریخ و معماری

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «الهیات» ثبت شده است

اگر آنچه را که در زمینه‌ی الهیات گفتم، به سایر موجودات زنده بسط بدهیم، شاهد فرضیه‌ای خواهیم بود که مدعی است اگر حیات در پی برخورد یک شهاب سنگ با زمین به وجود آمده باشد؛ پس این حیات نمی‌تواند بازنمود چیزی جز برخورد شهاب سنگ با زمین در نظر گرفته شود. ضربه‌ای که در تمام زمین تکثیر می‌شود و موج می‌خورد.
در هر صورت این برخورد به نقطه‌ی صفر خود می‌رسد. اگر چه در نقطه‌ی پایان، این اراده هم به پایان خواهد رسید. اما چنانچه اصل بقای ماده حقیقت داشته باشد، این پایان هرگز وجود نخواهد داشت. آگاهیِ لحظه‌ی برخورد از حافظه‌ی ماده پاک نمی‌شود.
از این رو ممکن است شنوایی حاصل دو فوران عظیم در سطح جمجمه باشد، چشایی نتیجه‌ی فرو رفتن غذا در یک بریدگی، و بینایی از برخورد دو شیء نوک تیز با جمجمه‌ای گوشتالود که روی زمین غلت می‌خورده و می‌رفته است. شاید همه‌ی این‌ها نتیجه‌ی یک برخورد است. برخورد یک شهاب سنگ با زمین. سینه‌ی زمین گشوده می‌شود. شهاب درون سینه می‌نشیند. شدت ضربه به گونه‌ای است که زمین مذاب را می‌شکافد. فوران‌ها تا آسمان زبانه می‌کشند.
همه موجودات زمین، برای تقلید از این ماجرا و در تقلید از این ماجرا به وجود آمده‌اند. نظریه‌ی تکامل بدون در نظر گرفتن این مفهوم ناقص است. چیزی کامل نمی‌شود. همه چیز در حال بازنمایی ضربه‌ای است که ویرانی را به تعویق می‌اندازد. تلاشی برای اجرای شکوهمندِ ویرانی. همه چیز در حال محو شدن است. تکاملْ چیزی جز تکاملِ نابودی حیات نیست. زمین به واسطه‌ی ضربه به سوی نابودی پیش می‌رود.
نیروهای حیات بخشِ شر، که سوار بر شهاب سنگ به زمین سقوط کردند؛ تا لحظه‌ی انهدام زمین پیش می‌روند. ما خودویرانگرانِ بزرگ، آگاهی زمینیم به نابودی‌اش. ما حرامزادگانِ ازلی، ما حرامزادگانِ ابدی، فرزندان نامشروع آن شهاب سنگیم. تولد همه‌ی ما حاصل یک تجاوز بوده است. برخورد یک شهاب سنگ با زمینِ مذاب. از این پس خداوند می‌‌آموزد که بیشتر مراقب شهاب سنگ‌هایش باشد؛ تا حادثه‌ای تراژیک، زمین را دوباره تکرار نکند.

به کاتب گفتم همانطور که می‌دانی این سیگارها که به انتها می‌رسند لب را می‌سوزانند. اما برای جلوگیری از چنین پیشامدی یک راهکار کارآمد کشف کرده‌ام. اگر لب‌هایت را به فیلتر محکم نچسبانی و بگذاری سطح پوست لبت با سطح آن فاصله‌ی ناچیزی داشته باشد، دوچار این پیشامد نخواهی شد. منتها نباید فاصله آنقدر باشد که هوا از فضای خالی بین لب و سیگار عبور کند. طبیعتن در این حالت ممکن نخواهد بود دود را به دهانت بخوانی.
کاتب لبخند می‌زند.
گفتم البته اکتشافات دیگری هم داشته‌ام. مثلن در الهیات. آیا می‌دانی خدا چیست؟ این سوالی است که باید وقتی به بعد از مرگ می‌اندیشی پاسخش را بیابی. خداوند وضعیتی است که بعد از مرگ به آن دچار می‌شویم. پیش‌بینی مشترکی است میان تمام جانوران، اما نه از آن گونه که در یک کل وحدت و نمود یابد. بلکه مثل زندگی که در تمام جانوران به گونه‌ای جریان دارد.
می‌شود نتیجه گرفت که در دنیای بعد از مرگ مسئله‌ی اصلی خداوند نیست. خداوند مختص این جهان است. اما آنجا با چه مواجه خواهیم بود؟ شاید بتوان با روش دانشمندان مسئله را پیش‌بینی کرد، اما همه چیز در حد فرضیه باقی خواهد ماند.  
ابتدا باید حدس بزنیم پایان کار آن دنیا چگونه خواهد بود. اگر آنگونه باشد که پیشینیان خداپرست حدس زنده‌اند، یعنی جاودان و لایتناهی؛ پایانی در کار نخواهد بود. این شاید از عوارض وضعیتی است که بعد از مرگ دچارش می‌شویم. احتمالن مسئله‌ی چنین وضعیتی بیرون رفتن از جاودانگی خواهد بود. و قطعن چنین کاری از عهده‌ی خداوند که نماینده‌ی جاودانگی است بر نخواهد آمد. اما چگونه می‌شود از جاودانگی، از وضعیتِ خداوندی بیرون رفت؟ یا بهتر است بپرسیم این وضعیت به کجا یا به چه ختم می‌شود؟ تصور دشواری است برای ما فانیان.
شاید باید جاودانگی را بیشتر بشکافیم. جاودانگی ملهم از دو سرشت زمان‌مندی و مکان‌مندی است. جاودانگی چیزی نیست که تنها در زمان گسترانیده شود. چرا که زمان بدون مکان منبسط نمی‌شود. اما مکانِ جاودانه با مکانِ کنونی ما بی‌شک متفاوت است. یک «مکان ـ همه‌جا» است. از این رو می‌توان محتمل دانست که وضعیتِ پس از جاودانگی هرگز از عنصر زمان برخوردار نخواهد بود. چرا که جاودانگی را نمی‌توان به زمانی فراتر از آن برد. تنها یک مکان باقی می‌‌ماند. مکانی که می‌تواند چیزی باشد. اما خالی از زمان. فضا یک خلا خواهد بود. یعنی فاصله‌ای که بین مکان و چیز را اشغال کرده است. مسئله‌ی چنین وضعیتی زایش خواهد بود. به عبارتی شاید بتوان خدای آن‌ها را زایندگی خواند. در آن وضعیت سایه‌ی نیروهای زایش بر سر ماده‌ی جاودانه سنگینی خواهد کرد. جاودانگی بعد از مرگ تکثیر می‌شود. اما در نظر داشته باشید که چنین پایانی را مرگ نامیدن خطاست.