همسرایان کجا رفتهاند؟ چرا خاموش ایستادهاند؟ اکنون باید مرگ خود را
بسرایند؛ به آوازی اندوهناک. آنها را که از مرگ هراسی نبود. چه شد؟ شما که
زندگیهای بسیاری بافتهاید. باز هم خواهید بافت. پس بسرایید. فرشتهی مرگ
را رخصت بدهید!
کاتب میگوید: زن نیروی حیات است. اما ارادهاش جز مرگ نیست.
میگویم: شاید این چهرهی شر پشت نقاب حیات در کمین نشسته است. با تحفهاش: ویرانی.
شاید
ماجرای اورفه را عبرتانگیز بدانید. اما گاهی لازم است که به دنیای تاریکی
سفر کنید. پرمخاطره خواهد بود. اما به یاد داشته باشید هرگز کله را به عقب
نچرخانید. فرشتهی مرگ سایهبهسایهی شما میآید.